یار مینویسد...

بیچارچوب تر از هر چارچوبی مگویه ها را برای خاصگانم مینویسم. علیرضا محمدآبادی

یار مینویسد...

بیچارچوب تر از هر چارچوبی مگویه ها را برای خاصگانم مینویسم. علیرضا محمدآبادی

شب تولد 1400

يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۰، ۰۳:۱۰ ق.ظ

بعد از وقفه دو ساله  مجدد رو به نوشتن آوردم. 

دلم برای این فضا تنگ شده بود ، خوانندگانی که نیستند و نویسنده ای که یک خط در میان حضور دارد.

شب و روز عجیبی بود از دیدار علی در کافه ای که تقریبا چند ماهی است به تازگی در آن مشغول است تا تولدی که برایم گرفتند . علم به برگزاری این مراسم داشتم اما از کیفیتش هیچ خبر نداشتم. و گونه ای برگزار شد که حقیقتا یکی به یادماندنی ترین شب های زندگیم رقم خورد. 

پارسال همین موقع در پروژه سینمایی BGG بعد از یه کدرورت که البته بیشتر سو تفاهم بود و چاشنی مشکلات شخصی که برای ادامه همکاری به مشکل خورده بودم . در کمال تعجب متوجه شدم که تهیه‌کننده م-ب برایم تولدی مفصل گرفته است . در حیاط لوکشین نرگس جمع شدیم سه کیک بزرگ بر روی میز ها بودند و همگی جمع شده بودند. از امید و وحید تا صدا و تصویر و گریم و دستیار ها و حتی تدارکات.

در مرکز توجه بودم اما در عمق دلم ناراحت بودم از خودم بابت چند روز گذشته و اینکه چقدر م - ب می‌تواند قلب بزرگی داشته باشد. آنجا بود که مهرش دو صد بار عمیق تر دلم افتاد. بگذریم که هنوز عکس های که امید گرفته بود را ندارم.

من در اتاقم به اصرار مادرم و عطیه در طبقه دوم رفته بودم و مشغول خودم بودم اما می‌دانستم ته دلم که در تدارک جشن تولد هستند . آنها از مهمانی خانم ها و همکاران مادرم صحبت میکردن که الحق کمی گول زننده بود برای من منتهی مطمن بودم حتی اگر این مهمانی خیالی هم وجود داشته باشد در نهایت تولد گرفته خواهد شد.

ادامه‌اش رو بعدا مینویسم کمی خسته ام و از نوع ادبیات امروزم اصلا خوشم نمیاد.

۰۰/۱۲/۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">